شهرستان قاین ۱۴۰۲/۰۳/۲۹ حجتالاسلام مهدی صحراگرد؛ از آرزوی شهادت تا خدمت در سازمان تبلیغات اسلامی
حجتالاسلام مهدی صحراگرد یکی از اعضای خانواده بزرگ سازمان تبلیغات اسلامی و برادر شهیدان غلام و علی محمد صحراگرد از خاطرات خود در دوران دفاع مقدس میگوید.
به گزارش روابط عمومی اداره کل تبلیغات اسلامی استان خراسان جنوبی؛ حجتالاسلام مهدی صحراگرد برادر شهیدان صحراگرد و از رزمندگان دوران دفاع مقدس که خود نیز نزدیک به 6 ماه در جبههها حضورداشته است.
شیخ مهدی متولد 1347 در خانوادهای بسیار مذهبی و متدین در روستای پهنایی شهرستان قاینات به دنیا آمده است.
روستای پهنایی شهرستان قاینات زادگاه شهیدان صحراگرد در 10 کیلومتری جنوب شهرستان قاین و 100 کیلومتری شمال مرکز استان خراسان جنوبی، با جمعیت 650 خانواری (2650 نفر) که درتمامی صحنههای مختلف، اخلاص خویش را بهنظام شکوهمند انقلاب اسلامی نشان دادهاند و وجود 200 ایثارگر، 24 جانباز و 21 شهید همچون سرداران شهید سرلشکر خلبان مختار غفوری و سرلشکر خلبان غفاررامین فر فرمانده پایگاه شکاری نوژه همدان شاهد براین مدعاست ولی متأسفانه باوجود تلاش مسئولین دلسوز نظام بازهم کاستیهایی در این روستا وجود دارد.
وی از برادر شهیدش غلام میگوید:
در سال 1337 در روستای پهنایی شهرستان قاینات به دنیا آمد و تحصیلاتی را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و پسازآن به دلیل مشکلات مالی و عدم دسترسی به مدرسه راهنمایی، ترک تحصیل کرد و همگام پدر به کار کشاورزی و دامپروری اهتمام ورزید.
در بسیج عمومی، تشکیل کتابخانه، مجالس مذهبی-سیاسی، تظاهرات و راهپیماییها نقش مؤثری را در محیط روستا ایفا کرد. انگیزه دفع از میهن در برابر متجاوزان بعثی، وی را بهسوی جبهه نبر کشاند.
در اولین اعزام براثر موج انفجار مجروح و پس از درمان و استراحت در دومین اعزامش براثر استنشاق گازهای شیمیایی دچار جراحت میشود و پس از کمی بهبود برای سومین بار عازم جبهه میشود تا اینکه در سال 1363
در منطقه عملیاتی شرق دجله مفقود گردید. سرانجام پس از کشف پیکرش در سال 1374 در گلزار شهدای روستای پهنایی به خاک سپرده شد.
حجتالاسلام مهدی صحراگرد درباره برادر دیگرش نیز میگوید: شهید علیمحمد نیز در سال 1332 در روستای پهنایی چشم به جهان گشود. وی باتحمل مرارت و مشقات زیاد تحصیلاتش را تا پایه ششم نظام قدیم ادامه داد این در حالی بود که با کار و تلاش زیاد مخارج تحصیلش را به دست میآورد. شهید پس از ترک تحصیل، جهت کار عازم مشهد مقدس شد و در کارخانه ایرانخودرو مشغول به کار شد و در همانجا ازدواج کرد. شوق دفاع از میهن و انگیزه ادامه دادن راه پرافتخار برادرش (غلام صحراگرد) او را بارها بهسوی جبهه کشاند. تا اینکه در تاریخ 1366 در منطقه ماووت عراق در اثر اصابت ترکش به فیض عظیم شهادت نائل آمد و روح بزرگش با ارواح شهداء. وبالاخص برادر شهیدش محشور گردید
از شیخ مهدی خواستیم خاطره ای از دوران دفاع مقدس و برادران شهیدش نقل کند؛
میگوید: غلام چندین دفعه به جبهه اعزامشده بود و هر دفعه با بدن زخمی و ترکشخورده میآمد چند روزی استراحت میکرد تا زخمهایش بهتر شود و دومرتبه باانگیزه و روحیه مثالزدنی بهطوریکه اصلاً تابهحال جبهه را ندیده، میرفت.
دفعه آخر تمام خانواده متحد شدیم که نگذاریم برود به او گفتم تو الآن دو فرزند و یکی هم تو راه داری، به خاطر زن و بچههایت تا الآن هر چی جبهه رفتی بس است.
غلام گفت: بذارین این بار بروم قسم میخورم این دفعه که برگشتم دیگه بالاسر بچههایم میمانم و جبهه نمیروم و رفت ...
مرحوم حاج اسماعیل (پدر شهیدان صحراگرد) در بین اهالی محل و کسانی که او را میشناسند به صبوری و صبر ایوب بسیار معروف است
از شیخ مهدی میخواهیم خاطره ای از صبوری پدر برایمان نقل کند: میگوید در زمان جبهه و جنگ مثل الآن وسایل ارتباطی اصلاً نبود و مثلاً اگر کسی به شهادت میرسید خانواده و اقوامش شاید چندین روز طول میکشید تا باخبر بشوند.
مرحوم پدرم دامدار و اکثر مواقع دنبال رمه و گله گوسفند بود در زمان شهادت برادران چند نفر از برادران سپاهی مأمور میشوند تا خبر شهادت برادرم را به پدر بدهند.
برادران سپاهی اول بسیار مقدمهچینی میکنند و خود را آماده میکنند که هر وقت پدرم گریه و زاری و بیتابی کند آنها هم با او همدردی و گریه کنند تا آرامش کنند ولی هنوز در حال مقدمهچینی هستند پدرم روبهقبله دستانش را بلند میکند و میگوید خدایا شکرت، به کَرم خودت قبول فرما
برادران سپاهی میگویند؛ ما هنوز باحالت تعجب به یکدیگر نگاه میکردیم که دیدیم پدرتان میگوید بروید و بهترین گوسفندان را برای سربازان امام خمینی در جبهه جدا کنید.
میگوید: رفتیم و یک گوسفند جدا کردیم پیرمرد اصرار دارد بیشتر
دو تا جدا کردیم که دیدیم پدرتان میگوید تا جایی که ماشین گنجایش دارد جدا کنید و همه ما با چهرهای بسیار مبهوت که به همدیگر نگاه میکردیم توانستیم پنج رأس گوسفند چاق و هیکلی بهسختی زیاد در داخل ماشین جای دهیم و به سمت مقصدمان حرکت کنیم
و پدر تا روزی که زنده بود هرسال تعدادی گوسفند برای مراسم ارتحال امام نذر میکردند. وی افزود: در شهرستان قاین هرسال برای امام راحل مراسم یادبود باشکوهی برگزار میشود
از حجتالاسلام صحراگرد درباره خانوادهاش سؤال میکنیم که اینطوری پاسخ میدهد: نام خانواده صحراگرد با جهاد و شهادت عجین شده است
غلام و علیمحمد از خانواده ما به شهادت رسیدهاند، برادرم عباس رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس که مدتی فرمانده سپاه شهرستان نیز بوده است، حسین برادر دیگرم نیز از رزمندگان دفاع مقدس هست، شهید حسن دهقانزاده پسرخاله و از همدورههای خودم است، شهید علیمحمد طرفه پسرعمویم، حاج علی صحراگرد پسرعموی دیگرم و از رزمندگان جانباز 70 دوران دفاع مقدس هستند.
شیخ مهدی خواستیم خاطره ای بسیار شیرین از یکی دیگر از شهدای روستایش سرلشکر خلبان شهید غفار رامین فر که باعث میشود یک خانم مسیحی مسلمان شود نقل کند؛
وی میگوید: شهید خلبان رامین فر روز بيستم اردیبهشتماه 1323 ه ش در روستای پهنایی شهرستان قاينات به دنيا آمد.
دوران ابتدايي را در دبستان چهار کلاسه روستاي پهنايي قائن گذراند. براي ادامه تحصيل به شهر قائن رفت و در مدرسه راهنمايي اين شهر به تحصيل مشغول شد. بعدازآن همراه اردوي پيشاهنگي به تهران عازم و در پيشاهنگي پذيرفته شد.
دوران متوسطه را در دبيرستان پهلوي تهران شروع کرد؛ و بعد از گرفتن ديپلم، در آزمون دانشگاه ثبتنام نمود و در رشتهی خلباني دانشگاه شيراز پذيرفته شد. پس از اتمام دانشگاه براي ادامه تحصيل تکميلي عازم آمريکا شد که با اتمام آن به ايران بازگشت و در نيروي هوايي به کار مشغول شد.
زمان اقامتش در آمریکا را اینگونه نقل میکند: زماني که دوره عالي ويژه آشنايي با جنگندههای شکاري خریداریشده از امريکا را در آن کشور میگذراندم، هرروز قبل از عزيمت به محل کارم، قرآن را تلاوت مینمودم. بعد از چند روز خانم تقريباً 45 سالهای که مسيحي بود و در پانسیون ما زندگي میکرد، از من پرسيد: اين اشعار و سرودها چيست که میخوانید؟ به او گفتم: اين کتاب وحي و معجزهی پيغمبر خدا و راهنماي بشر میباشد. در مورد قرآن مجيد صحبتهای زيادي نمودم، به حدي علاقهمند گرديد که از من درخواست يک جلد قرآن مجيد براي تلاوت، تلفظ و معاني آيات به او بدهم.
خواندن قرآن مجيد و درک معاني آن، چنان آن خانم را تحت تأثیر قرارداد که اواخر دوره به نزد من آمد و طريقه مشرف شدن به دين اسلام را جويا شد. بعدها فهميدم در مسجد مسلمانان، در نزد امام جماعت مسجد به دين اسلام مشرف گرديده است.
با شروع جنگ تحميلي بهعنوان خلبان در مأموریتهای برونمرزی شرکت مینمود. او فرماندهي واحد هوايي عملکننده در غرب را، به عهده داشت. در اين زمينه بنا به اظهارات همکارانش رشادتهای شايان توجهي از خود نشان داد.
آخرين مأموریت شهيد غفار رامين فر براي در هم کوبيدن مواضع و استحکامات رژيم بعثي صدام در قلب عراق، در تاريخ 2/7/1359 صورت گرفت، اما ايشان پسازآن به وطن بازنگشت.
با سقوط هواپيمايش در خاک دشمن او به شهادت رسيد و پیکر مطهرش مفقود گرديد و هرگز به وطن بازنگشت
بازگشت
اداره تبلیغات اسلامی قاین
بازدید : 127 بار